ساعت٧:٥٨ دقیقه ى صبح
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۴ ق.ظ
خیلى فکر کردم که بنویسم درباره اش یا نه، ولى نوشتم بخاطر آینده ى خودم...
هنوز که هنوزه فکر مى کنم بهش، توى رویاهام میارمش، هنوز براش ناراحتم و هنوز دوستش دارم...
اما، مى دونم که دیگه براى من نیست، نه قبلا بوده، و نه خواهد بود...اما، دلم بهش راضى نمى شه، چون دوستش دارم.
فکر مى کردم اگر خودمو دور کنم، اگر نبینمش، اگر باهاش حرف نزنم یعنى فراموشش کردم، اما، همین که نگاهش کردم، فهمیدم که نه، احمق تر از این حرفام که فکر کنم مى تونم بهش فکر نکنم، مى تونم نبینمش، مى تونم باهاش حرم نزنم و مى تونم دوستش نداشته باشم...
- ۰۰/۰۴/۲۷