اَبْـ ـریــشَــمْـــ

بیـ تُ بآ سَردىِ شَب هآیـِ زِمِسْتآنـ چـِ کُنمـ...

اَبْـ ـریــشَــمْـــ

بیـ تُ بآ سَردىِ شَب هآیـِ زِمِسْتآنـ چـِ کُنمـ...

تا یک هفته و ٢٤ساعت قبل فکر مى کردم زندگیى که توش نه درسى باشه، نه روتین خسته کننده اى مثل مدرسه، واقعا رویاییه، ولى انگار باید ذکر مى کردم که جاى مدرسه باشگاه و استخر باشه، جاى کتاب درسى، رمان هاى کلاسیک، جاى کلى آدمِ الکى، چهار تا دونه رفیق خوب و خفن باشه که شب باهم فیلم ببینیم و مسخره بازیامون تمومى نداشته باشه، جاى کلى معلم هم یه (خودم بدونم کافیه)

اما

بخاطر این 🦠نکبت، مجبورم تو خونه باشم، باشگاه ها تعطیل باشن، با دوستام تو ویدئو کال بترکیم از خنده، از فیلم دیدن خودمو خفه کنم و بعدش افسردگى بگیرم، کتاب هم که شروع مى کنم خوابم بگیره.

واقعا خدایا ممنونم:))))

باورم نمى شه الان، که بهترین سه ماه سالم، اینطورى مى گذرونم:)))))

[اصلا فکر نمى کردن بعد از کنکور، توى وبلاگم چس ناله بنویسم؛ تازه یه هفته بعد از کنکوره و من اینطورى شدم، تا کِى دووم میارم، خدا عالمه]

 

  • ۰۰/۰۴/۱۷
  • یَلدآ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی