مَنُـ آبیــ ـى
سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۲۶ ق.ظ
[مطالعه ى روان، سر فعالیتى گیر کردم و نیاز به پاسخ نامه داشتم]
[بعد از چند دقیقه کلنجار با خودم، بالاخره رفتم پیش آبیــ]
من: آبى(اسم طرف)، تو فایل پى دى اف حل فعالیت هاى روان رو دارى؟
آبى: نه
من: مى شه از فلانى برام بگیرى؟
آبى: آره الان بهش پیام مى دم، برام فرستاد میام بهت مى دم؛)
من: ممنونمـ
[خدا شاهده کمتر از ٣٠ثانیه بعد خودش اومد پیشم]
آبى: یلدا، فلانى برام فرستاد(لازم به ذکر بگم آبى آیفون یازده پرو داره)
من: عه دستت درد نکنه(موبایل رو داد دستم، برگشت که بره)، مى خواى الان من میام پیشت.(خب موبایلش دستم بود داشت مى رفت:))
آبى: نمى خواد، دستت باشه(و رفتـــ..)
[من، چشماى قلبى، دستاى لرزون، بسى خوشحال:))))))]
[خدایى کارش خیلى برام با ارزش بود]البته که[موبایلش خیلى بیشتر بهم چسبید:)]
[در نهایت هم حل اون فعالیت تو اون فایل پى دى اف نبود:/]
- ۰۰/۰۱/۱۷