اَبْـ ـریــشَــمْـــ

بیـ تُ بآ سَردىِ شَب هآیـِ زِمِسْتآنـ چـِ کُنمـ...

اَبْـ ـریــشَــمْـــ

بیـ تُ بآ سَردىِ شَب هآیـِ زِمِسْتآنـ چـِ کُنمـ...

حبیبـ اوچولویـِ خودمـ♥️

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۱۷ ب.ظ

در حالت دراز کشیده دارم یه چشمى مى نویسم؛/

حبیبـ♥️ تقریبا براى اولین بار عمَش رو به مامان بزرگش ترجیح داد[البته اصلا وقت خوبى نبود، چون که تازه داشت خوابم مى برد، ولى حداقل این آرزو رو من با خودم به گور نبردم:)))]

[ببناتحجةنیضثسطدافهمایارزذیززاا] یهویى حبیب اومد😍 و کتابش رو داد که براش بخونم😍

من غشششششششـ😍

اون پرانتز بالایى رو هم حبیب نوشت😍♥️

  • ۰۰/۰۱/۳۰
  • یَلدآ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی